بخش نخست| ناگفتههای شیعه زدایی در عراق از زبان نوه آیت الله خویی
به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، چندی است محافل مختلف رسانه ای بر فاصله داشتن حوزه نجف از میدان مبارزات سیاسی و فعالیت بدون دردسر شیعیان غیر سیاسی عراق مانور می دهند و تأکید دارند که مراجع نجف فاصله خود را با مسائل سیاسی و حکومتی حفظ می کردند و فقط به اقامه شعائر دینی می پرداختند.
عراق به واسطه حرم های مطهر ائمه و سرزمین های مقدس شیعه همواره مورد توجه شیعیان قرار داشته و همچنین مکانی برای زیست شیعیان بوده است؛ از طرفی به همین دلایل عراق مورد توجه دشمنان اسلام و مخالفان تشیع بوده است.
در همین راستا خبرنگار خبرگزاری رسا، با حضور در منزل مهندس سیدموسی خوئی نوه مرحوم حضرت آیت الله خوئی از مراجع نجف به گفتگو پرداخته است؛ وی در گفتوگوی سه ساعته خود با آغوشی گرم پذیرای خبرنگاران رسا بود و اطلاعات بسیار خوبی در خصوص تاریخچه شیعیان در عراق، نسبت حکومت های گذشته عراق با شیعیان، رفتار علمای شیعه با حکومت عثمانی و تلاش های حوزه نجف در مبارزات سیاسی ارائه کرد.
مهندس خوئی همچنین در صحبت های خود به مبارزات حضرت آیت الله خوئی اشاره کرد و جزئیاتی را از تاریخ گذشته حوزه نجف برای ما بازگو کرد. این مصاحبه در سه بخش تقدیم مخاطبان گرامی می شود.
در نخستین بخش مصاحبه موضوعاتی همچون تلقی حضور موقتی شیعیان در عراق، وضعیت نا به سامان شیعیان در دولت عثمانی، حمایت علمای شیعه از حکومت عثمانی در مقابل قوای دشمن و اعلام فتوای جهاد عنوان شده و در آخر نیز به تلاش های حکومت پهلوی پس از آیت الله بروجردی در حذف مرجعیت عام شیعه و فضا و زمانه آغاز مرجعیت مرحوم آیت الله خوئی پرداخته شده است.
رسا- جناب آقای مهندس خویی از شما تشکر میکنیم برای فرصتی که در اختیار همکاران ما در خبرگزاری رسا قرار دادید؛ علیرغم مشغلههایی که داشتید زحمت کشیدید، خیلی ممنون از لطف و محبت حضرتعالی.
در ابتدا برای آشنایی بیشتر خوانندگان و مخاطبان خبرگزاری رسا اگر قدری درباره خودتان و مشخصاتتان و بیوگرافی از حضرتعالی بفرمایید تا ما مباحث و سؤالات خود را شروع کنیم.
سؤالات ما با نگاهی گذرا بر حوزه نجف، خدمات حوزه نجف در ادوار گذشته و حال است.
مهندس خوئی: بنده سیدموسی خوئی، نوه دوم مرحوم آیتالله خوئی و فرزند فرزند ارشد ایشان، حاج آقا سید جمال الدین خوئی هستم؛ ابوی متصدی مدیریت بیت مرحوم آقا بودند؛ البته تا سال 1360شمسی؛ پس ازاین تاریخ ابوی و خانواده ایشان تحت فشار بعثیون قرار گرفتند، پیش ازهمه خود بنده و سپس دیگر افراد خانواده مجبور به خروج از عراق شدیم؛ ابوی هم تحت فشار مجبور شدند عراق و نجف را ترک کنند و لاجرم از بیت دور شدند.
زمانی یکی دو ساله در سوریه بودند؛ که در آنجا دچار بیماری شدند و به ایران و تهران آمدند و به رحمت خدا رفتند؛ من تقریباً سی سال اول زندگی را در کنار مرحوم آقا گذراندم؛ در بیت آقا به دنیا آمدیم و مرحله کودکی و جوانی را در بیت گذراندیم.
مرحوم آقا خیلی تلاش داشتند و اصرار به تلبس حقیر به لباس روحانیت و پیوستن به این سلک شریف اما به خاطر برخی مسائل که آن روز بسیار مطرح و جدی بود از این نعمت محروم ماندم.
در حدود سی سالگی به دلیل فشارهایی که بعثیون میآوردند، بنده پس از یک چالش سنگین با بعثیون و طی یک جریان جنگ و گریز توانستم از دستور دستگیری و تهدید به اعدام رها گشته و از عراق به سمت سوریه مهاجرت کنم؛ زمانی را در سوریه گذراندم و بعد به ایران آمدم.
رسا- اگر بخواهیم نگاهی به حوزه مقدسه نجف داشته باشیم در یک قرن گذشته و خدماتی که این حوزه به جهان اسلام و تشیع داشته است، قدری راجع به این مقوله صحبت بفرمایید تا سؤالات را شروع کنیم.
مهندس خوئی: حوزه نجف را باید در حوزه نجف شناخت؛ گاهی یک اشکال بزرگ در تحلیلها و تصمیمهای ما پیش میآید و آن مقایسه حوزهها، شرایط معنوی، جغرافیایی، سیاسی و تاریخی حوزهها است؛ برای مثال حوزه قم چطور است؟ حوزه نجف چطور است؟ چه کارهایی اینجا قابل تحقق است؟ و چه کارهایی در حوزه دیگر؟ و اینها را به این نحوه بایستی بدانیم و تحلیلها را بر مبنای آن شرایط انجام دهیم.
شیعیان عراق علی رغم اینکه در حدود 65 درصد جمعیت عراق را تشکیل می دهند، اما از نظر سلطه و قدرت، همیشه به دور از سلطه بودهاند؛ تا پایان حکومت عثمانی که 1914 میلادی است، شیعیان عراق جزء کوچکی از دولت عثمانی بودهاند؛ عثمانیها هم شیعیان را کم آزار ندادهاند؛ یعنی در مراحل مختلف گاهی سلاطین یا والیان کینه توز زندگی را بر شیعیان بسیار سخت و تیره میکردند و آنان را عوامل حکومتهای ایرانی میدانستند؛ منظورم از ایران، ایران بعد از دوران صفوی است که جنگهای دولت عثمانی و بعضا با همراهی همسایگان افغانی بر علیه صفویه با تحریکات مدهبی و یا تکفیری آغاز شد.
این جنگها بسیار طولانی بود و حتی بعد از صفویه هم ادامه داشت صدام حسین و برخی فرماندهان بعثی هم جنگ تحمیلی را بر علیه جمهوری اسلامی ادامه آن جنگها اعلام کردند.
صفویه دولتی بود که پرچم تشیع را برافراشت و در عرف سیاسی آن روز، شیعیان عراق، به عنوان عوامل دولت شیعی ایران شناخته میشدند و معمولاً تحت فشار بودند؛ از مرحوم آقای خوئی پدربزرگ شنیدم که در نزدیکی نجف بین حله و نجف شهر کوچکی هست به نام پیامبر خدا (ذی الکفل) که عراقیها کفل میگویند؛ کلیمیان مقبره این پیامبر را که جزو پیامبران خود میدانند از اماکن مقدس میشمارند. مرحوم اقا میفرمودند که یهودیان در زمان عثمانیها به این شهر آزادانه میآمدند و میرفتند و زیارت میکردند اما زوار امام حسین و عتبات مقدسه در نجف، کربلا، سامره، ده نفر که میآمدند چند نفرشان کشته میشدند.
وضع شیعه به هر صورت در دولت عثمانی در طول چهارصد، پانصد سال حکومتشان، ناهنجار بود؛ در بهترین شرایط حفظ فعالیت حوزه در بستر مسائل فقهی، اصولی و صیانت از پایگاهی که مرحوم شیخ طوسی پایه گذاشتند، در توان شیعه آن روزگار بود و در این حد میتوانستند کار کنند، اما اینکه قدرت و یا فرصت و توانی برای مدیریت سیاسی کشور داشته باشند تقریباً هرگز وجود نداشته است؛ یعنی شیعیان حتی بعد از سقوط صدام حسین اگر دقت کنیم، در یک چالش که هنوز هم ادامه دارد، آن اقلیت سنی عرب تصور میکند که شیعیان در عراق میهمان هستند و یا بالاخره درمحور تبلیغات و جنگهای داخلی عراق، کل شیعیان 65 درصد را به عنوان عناصر ایران میدانند نه اینکه خودشان هویت مستقلی داشته باشند و کل جریانهای خونین عراق الزرقاوی و داعش حول همین ادعا می چرخد.
آن شرایطی که در ایران داشتیم از زمان صفویه، و بعدها در نقش روحانیت و تاثیر بر نظام سیاسی مثلاً نهضت مشروطه، نقش علما در سیاست، در مدیریت کشور، اینها در آنجا اصلاً وجود نداشته است؛ یعنی حتی در جریان انقلاب اسلامی، و همزمان با انقلاب، در عراق توده های مردمی که حرکتی سهمگین داشتند، اما با تسلط نظام حزبی طائفی خون اشام حرکت توده های مردمی سرکوب شد و مرحوم شهید بزرگوار سید محمد باقر صدر بهمراه هزاران جوان فرهیخته مسلمان در این سرکوب شهید شدند.
پراکندگی امپراطوری عثمانی
نگاه کنید؛ اینکه یک نقش مهم برای علمای شیعه و حوزههای نجف و کربلا شاخصی مطرح بوده است، آن حرکت مقاومتی معروف به «ثورة العشرین» است؛ اینطور بود که آقایان علمای شیعه، علیرغم زجرهایی که زیر سلطه عثمانی کشیدند، اما زمانی که انگلیسها به همراهی ملک عبدالله اردنی، یعنی شریف حسین اردنی، با صهیونیستهای یهود وارد منطقه شدند، ژنرال آلنبی فرمانده انگلیسی، وارد فلسطین شد، برای براندازی حکومت عثمانی؛ همین حکومت عثمانی که واقعاً انواع شکنجهها را به شیعیان داد، به عنوان اینکه حکومتی ظاهراً اسلامی است، مورد حمایت علمای شیعه قرار گرفت و علما مردم را برای مقاومت غارتگران انگلیسی بسیج کردند و جنگهای مقاومت اشغالگران بنام «ثورة العشرین» به راه افتاد و مقاومت سنگینی با ارتش انگلیس شكل گرفت و به همین دلیل در آن مرحله علمای شیعه مغضوب انگلیسها قرار گرفتند؛ یعنی خانم گرترود بل، که طراح حکومتهای دست نشانده جدید منطقه مانند عراق و سعودی و بخشی از ایران بودند، در یادداشتهای خود مینویسد که روی این شیعیان نمیتوانیم حساب کنیم، چون میبینیم که به دلیل یک فتوا ناگهان تابع یک طلبه و یا معممی میشوند که در نجف نشسته است.
اینجا مرحله ای بود که علمای شیعه توانستند نقشی را در عراق ادا کنند، اما به دلیل اینکه حکومت دست نشانده انگلیسها یعنی حکومت فیصل اول باز هم بدلیل گرایش های طائفي و نيز سیاسی باز هم شیعیان از نظر قدرت برکنار شدند، اسامی بسیار محدودی از روحانیون شیعی، همچون شهرستانی و صدر به چشم می خورد اما بی انکه تاثیری در ساختار حکومتی داشته باشند؛ حکومت تا زمان سقوط صدام حسین تمام عیار در اختیار آن اقلیت عربی سنی قرار گرفت که تاریخ صد ساله گذشته عراق را ساختند و شیعیان و حوزه های شیعی با شرایط سخت و دشوار مواجه بودند.
البته؛ یک مقطع کوتاه داشتیم که جامعه شیعی یک گشایش سیاسی و ازادی نسبی را شاهد بود، نسبتاً آزادیهایی برای نجف و حوزه پیش آمد، آن هم زمان عبدالکریم قاسم بود؛ عبدالکریم قاسم تنها حاکمی بود که سه چهار سال حکومت کرد و به دلیل اینکه مادرش شیعه و پدرش سنی بوده است تنها حاکمی بود که آن روحیه ضد شیعی را نداشت، اما کودتای بعثیون و براندازی قاسم دوباره شرایط بحرانی و سخت و فشار بر علیه شیعه و حوزهها ادامه یافت.
رسا- دشمنان در مقاطع و ادوار مختلف با حملهها و مکرهایی به مقابله با اسلام بر میخاستند و همانطور که حضرتعالی اشاره کردید مراجع تقلید، علمای اعلام و حوزههای علمیه پیشگام مقابله با این حیلهها و دسیسههای دشمنان بودند.
درباره مقطع زیست مرحوم آیتالله خوئی و نوع مکر و حیلهای که دشمنان به کار میبردند و مواجهه آن عالم ربانی برایمان بیشتر بفرمایید.
مهندس خوئی: همزمان با عصر اول استعمار و ورود غارتگران غربی به کشورهای اسلامی جنگ با اسلام اغاز میشود. یعنی همان خانم گرترود بل اولین پایگاههای فرهنگی مدارس را در عراق تأسیس میکند و هدف مبارزه با اسلام و حذف اصول هویتی و اسلامی را اصل قرار می دهد و این جنگ تا به امروز که دنیای رسانه و ارتباطات انقلابهای سنگین را در تحولات فرهنگی بوجود اورده است ادامه دارد؛ با ورود آمریکا به این یورش همه جانبه به اسلام، شکل سنگینی را به خود گرفته است.
سخنی منسوب به یکی از سران و فرماندهان انگلیسی هست که می گوید نخست وزیر انگلیس در مجلس انگلیس فرشی گذاشت و قرآن را در میان آن داشت و گفت اگر بخواهید بر این منطقه مسلط شوید، این قرآن را باید جمع کنید، باید با قرآن بجنگید؛ عین این شرایط امروز در صدها کتاب و صدها رسانه در تشکیلات آمریکا هست که چگونه باید با اسلام مبارزه کرد.
یک چیزی را بعداً توضیح میدهم که ما یک نقطه عطف داریم؛ نقطه عطفی داریم که در سال ۱۳۴۰بوده است؛ تا قبل از این زمان یک نوع همزیستی نسبی بین حاکمان و حوزه های دینی بوده است که حوزه کار خود را آنجا انجام دهد و به کار های سیاسی حكومتي متعارف کاری نداشته باشد؛ فرض اوليه اينكه اسلام آئين نظام حاكم است که به نحوي شرايط جدایی دین و سیاست را شکل میداد در عراق هم این وضعیت جاری بوده است، شرایط حاکم کمتر فرصت تداخل میدانهای عملکرد علمایی و سیاسی را فراهم میکرد.
در این شرایط، ما میبینیم که نظامهای حاکم تا ۱۳۴۰ تقریباً ظواهر کلی اسلام را حفظ کردهاند؛ یعنی در اکثر این کشورها گفته میشود که اسلام اصل قانون اساسی ما است؛ این بند در قوانین اساسی اکثرا تدوین و سعی میشود احکام جاری یا تشریع یا قانونی بر علیه اسلام اجرا نشود.
بعد از این مرحله دیگری میآید که بعداً صحبت میکنیم؛ ولی این حرکت خزنده اسلام زدایی و اسلام ستیزی چگونه پیش میرود؟ در اختیار اسلام ستیزان، مدارس هست، فرهنگهای حکومتی هست احزاب هستند و مکاتب سیاسی که مطرح میشوند.
یک نویسنده معروف الجزایري، به نام مالک بن نبی، در سالهای ۱۹۷۰ فوت شد، از اندیشمندان قوی جهان اسلام است؛ جمله زیبایی دارد. میگوید من به اینجا رسیدم که تمام گزینههایی که در جهان اسلام مطرح شد، نام میبرد کمونیسم، ناسیونالیسم و تمام اینها یک هدف اساسی داشت و آن هم اسلامزدایی بود.
با بودن دولتها و حکومتهایی که یک ظاهر اسلامی را حفظ میکردند آن تصوری که برای حوزهها و اینجا فرقی ندارد، حوزههای نجف، ایران و عراق همه شریک بودند که این ظواهر حفظ شود و اگر خطری اسلام را تهدید کند علما با فتوای جهاد به مقابله بر میخاستند.
مهمترین خطر را یورش کفار به سرزمینهای اسلامی می دیدند؛ این نکته حساسی است که باید داشته باشیم؛ در مقابل حملات استعماری غرب که از اوایل قرن بیستم به طور رسمی اغاز شد؛ این اسلام بود که در مقابل یورش ایستاد؛ آن قیام علمای عراق در ثورة العشرین، یعنی یکباره شنیدند که ارتش انگلیس وارد فلسطین شده است، فتوا صادر شد؛ این ارتش با «جیش مسلمین» یعنی ارتش عثمانی میجنگد، فتوا صادر شد که باید جنگید و مقاومت کرد؛ مشابه آنچه در عراق شد در کشورهای اسلامی دیگر نیز تحقق یافت.
در یک مقطع آیتالله مرحوم آخوند خراسانی فتوا می دهند که ارتش ایتالیا وارد شمال افریفا شدند؛ فتوا صادر میشود؛ یعنی مقابله با نیروهای اجنبی در این حدود میشود که اگر کشوری در معرض حمله نظامی روشن اجنبی قرار بگیرد مردم دعوت به جهاد میشوند؛ به این جهاد دفاعی میگوییم که بایستی دفاع کرد.
برای مثال در یک مرحله از این مراحل قیام حوزه نجف، بعد از سقوط نظام پادشاهی، جریان چپ که تقریباً جریان غالب بر صحنه سیاسی آن روز بود در عراق رشد کرد به نام «شیوعیه» یعنی کمونیسم که تقریباً این کمونیسم بیشتر طبقه جوان را فرا گرفته بود؛ کمونیزم با دین میجنگید؛ در آنجا حوزه قیام میکند و فتوا صادر میکند و تقریباً همان قیام و همان فتوا است که جلوی رشد کمونیسم را در عراق میگیرد.
سوای این حرکتهای مقطعی که پیش میآید و خیلی روشن است و جامعه و وطن اسلامی را تهدید میکند، حوزهها مشغول روال روزمرگی خود هستند که درس و بحث و رشد حوزه های دینی و تبلیغ دین، مرحوم آیتالله بروجردی مثلاً، دقت کنیم که شاه قبل از فوت ایشان تلاش داشت بعضی از کلیدهای اسلامزدایی را بزند یعنی غربگرایی را آغاز کند؛ اما آقای بروجردی با سیگنال کوچک و حرکت تهدید آمیز محدود، جلوی خواستههای شاه را در آن مقطع گرفتند.
حوزه در آن مقطع در این حدود حرکت میکند و نه بیشتر؛ اما پس از این تاریخ مرحلهای که در سالهای آغازین دهه چهل یا دهه شصت میلادی که در آن زمان آغاز میشود و جریان همگون در ایران و عراق، آغاز حرکت سنگین اسلامزدایی در دو کشور میشود که تفصیل آن خواهد آمد.
رسا- درباره اتفاقات دهه 1340 اشاره کردید که ما شاهد تشدید روند مبارزه با اسلام و هدفگیری حوزهها در ایران و عراق بودیم.
میخواهیم قدری جلوتر بیاییم و درباره قیام ملت ایران به رهبری حضرت امام رضوان الله تعالی علیه بپرسیم که با همراهی مراجع معظم تقلید هم همراه شد و در مقاطعی شاهد تبعید حضرت امام بودیم؛ درباره این مقطع از تاریخ و نقشی که مرجعیت و حوزهها در دفاع از این حرکت اصلاحگرایانه ملت ایران به رهبری حضرت امام داشتند برایمان بفرمایید.
مهندس خوئی: سال 42 قیام پانزده خرداد بود؛ قیام پانزده خرداد هم مشخص است، یعنی شاه انتظار فوت حضرت آیتالله بروجردی را داشت و بعد از فوت ایشان شاه حرکتی برای تخلیه ایران از یک مرجعیت بزرگ کرد؛ یعنی نقش مرجعیت و روحانیت را در ایران محدود کند؛ به انگیزه باز بودن دست شاه برای جریانهای غربگرایی و اسلامزدایی؛ جریان معروف تقلید ایشان و ارشاد تقلید ایشان به طرف نجف رفت؛ به مرحوم آیتالله حکیم؛ بعد از آن هم تقریباً دست صهیونیزم را به طور کامل در ایران باز گذاشت؛ جریان انقلاب سفید بود، مسائل اینچنین بود که با هماهنگی حوزه نجف این مسأله مقاومت سنگینی در مقابل شاه بوجود آمد و منجر به جریان پانزده خرداد شد و بعد دستگیری مرحوم امام و تبعید ایشان؛ به طور موقت شاه نهضت را سرکوب کرد.
در عراق هم همین شرایط بود؛ یعنی در این تاریخ حزب بعث سر کار آمد؛ به فاصله یکی دو سال بعد از حکومت بعثیون برنامههای سنگین و مدون و برنامهریزیشده کامل، برای ریشهکن کردن اسلام، تشیع و حوزههای دینی ریخت؛ طرحهای اسلام زدایی بعثیها خیلی کامل بود خیلی روشن و صریح میگفتند؛ ما نجف و کربلا را باید از حضور دینی اسلام و اسلامیون که نام ارتجاع بر آن نهاده بودند، پاک کنیم.
حالا وجود دینی و حضور دینی در آنجا دو معنی دارد؛ یکی علما بودند و مراجع تقلید و دیگری نیز هم احزاب اسلامی که نفوذ بسیاری در طبقه جوان و دانشگاهی داشتند.
مرحوم حکیم در سال آخر زندگی خود دورانی به نام «احتجاب» یعنی قطع آمد و شد در منزل داشتند؛ بعد از اینکه آقازاده ایشان آقا سید مهدی رحمت الله علیه را به جاسوسی متهم کردند، ایشان مجبور شد به خارج برود و بعد هم در سودان ترورش کردند.
بعد از مرحوم آقای حکیم، مرحوم آقای خوئی وارد میدان مرجعیت شدند؛ مسئولیت مرجعیت سنگین به گردن ایشان افتاد و از همان روزهای اول چالشهای سنگین و کشتار بی وقفه بعثیون از ۱۹۷۲که حدود ۴۱ میشود تا زمانی که بودند.
یعنی در اولین مراحل، تعداد زیادی از سران همین حرکتهای اسلامی را کشتند و واقعاً به دنبال ریشهکنی اسلام بودند؛ از مرجع و حزب و حرکت و فرهنگ همه را باید نابود کرد.
یک حادثه بگویم که یک سال قبل از انقلاب اسلامی بعثیون آخرین نماد از هیأتها و شعائر حسینی را در عراق سرکوب کردند؛ یعنی بعد از اینکه تمام مجالس رسمی را، مجالسی را که در کوچه و خیابان و مساجد و منازل بر پا میشد سرکوب کردند، یک حرکت و فریضه باقی مانده که به دلیل اینکه مسئولان مشخصي نداشت و مردمی بود، همین جریان پیادهروی اربعین بود، در آن سال شاید سه چهار هزار نفر زائر به میدان آمدند و علیرغم چالشها و تهدیدهای بعثیون که «اجازه نمیدهیم کسی پیاده به کربلا برود»، به همین جاده نجف به کربلا ریختند، در نیمه راه ارتش بعثی با توپ و تانک به سوی زائران حسيني يورش برد و تهدید کردند که ما کربلا را نابود میکنیم و کربلا را از نقشه بر میداریم؛ تعداد زیادی را کشتند و اعدام کردند و این آخرین قدمهایی بود که سال بعد از آن جریان انقلاب پیش آمد و انقلاب که شد تحولات جدید در منطقه مطرح شد.
فرض میشود که اگر جریان انقلاب نمیشد، بعثیون با آن نقشهای که رفته بودند چند سالی طول نمیکشید و این را قاطعانه میگویم که هیچ اثری از تشیع در عراق نمي ماند و نقشه شيعه زدائي كه به كرات در تاريخ شكل گرفته است در عراق بعثی شکل میگرفت.
این را برای کسانی میگویم که گاهی فکر میکنند با لبخند و زبان خوش، دشمن عقب نشینی میکند و از نقشههایش باز میماند؛ یعنی ما در سال 77 میلادی که 56 میشود، یعنی یک سال قبل از انقلاب، یک زیارت برای یک حرم حسینی مشکل شده بود؛ یک نماز در مسجد مشکل شده بود؛ یعنی ما با جوانان هم سن خود دچار مشکل شده بودیم که ما فردا به بچههای خود چگونه نماز را آموزش دهیم؟ بله، فردا در مدرسه معلم بعثی از بچه میپرسد که پدر چه کسی در منزل نماز میخواند و این راهی میشود که بروند و پدر را بگیرند و جنایاتی که اینها در این زمان کردند؛ فعلاً وارد این بحث ما نیست که خیلی مفصل است.
این جریان انقلاب که شد، از کسانی که در اینجا مطرح میکرد آقای یاسر عرفات بود که اسمش را زلزال یا زلزله گذاشت؛ زمین لرزه ای که در دنیای قدرت جهانی شکل گرفت. که تحولی در جریان سیاسی منطقه به وجود آورد که اگر بتوانیم خلاصه کنیم، خط اسلامزدایی غرب که از آغاز قرن گذشته، ورود عصر استعمار تا به زمان انقلاب، این نقشهها همه فرو پاشید و خنثی شد و جریان جدیدی در منطقه شروع شد؛ در کل خاورمیانه.
این جریان انقلاب حادثه و عنوانی بود که برای همه غربیها و غیر غربیها غیر منتظره بود که حوزه و مرجعیت شیعه بتواند یک نظام سیاسی تا دندان مسلح طرفدار غرب و حمایت شده از طرف غرب را فرو بپاشد و نظام جدید اسلامی را به پا کند.
ادامه دارد...
این مطالب را بیشتر داشته باشید و از ایشان مصاحبه هایی بیشتر داشته باشید.
خداقوت